زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیه السلام
کردی به خونت نیـزهها را آبـیاری شاید بروید صد نیـستـان از بهاری من منتظر بودم که شاید باز گردی مُـردم میان خیمه از چشم انتظاری من یکنفس از خیمه تا مقتل دویدم تا دیدمت بر خـاکها سر میگـذاری یک یا حسینی بیش تا مقـتـل نمانده یک لحـظۀ دیگر اگر طاقـت بیاری دستم سپر شد تا نگوید، شمر ملعون دور و برت دیگر عمو یاور نداری از درد زخـم سیـنه یا از درد پهـلـو اینقدر دندان روی لبها میفـشاری |